حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Sunday, June 01, 2003 :::

در درونم غوغائی ست ، هر کسی حرف خودش را می زند
یکی که موهای جو گندمی و صدای بلندتری دارد می گوید:
یاشار! چند بار گفتم که به دنبال الدوز نباش. بیا بگذر از این خیال. دیدی چه ساده بازیت می دهند؟ دیدی سادگیت را با حماقت یکی گرفته اند! مگر تو چندین سال ریاضی نخوانده ای؟ تو چرا نباید تابع اف ایکس تعریف کنی؟ می دانی اگر اجازه دهی می توانم چندین متغییر نارنجی، سفید ، سبز، قرمز و اصلا هر رنگی خودت بخواهی هر روز وارد این تابع بکنم و خارج کنم و هیچکدام نفهمند، جواب تابع چند است.
صدایش به دلم نمی نشیند و از چشمانش می گریزم تا هر چه زودتر حرفش را تمام کند.
مرد جوانی که سرش طاس طاس و بدنی ورزشکاری دارد، دیگران را به کناری می زند و با تفاخر می گوید:
یاشار!عاقل باش بیا این نقشه را بگیر، خودم با این قطب نمای اروپایی راه هایی را نشانت می دهم که در هر وجبش الماسی به دست آوری ، راهی که اندیشمندان عالم رفته اند. حیف از هوش تو نیست؟
حرفش تمام نشده یکی دیگر که لبهایش همان نقشی ست که از هزاران سال باقیمانده است و من غرق در چشمانش شده ام با صدایی دلنشین می گوید:
یاشار! الدوز( چقدر دلنشین می گوید این کلمه الدوز را ) الدوز هست، شاید تو درست رفتار نکردی .
تو صبور نیستی ، فرصت نمی دهی. صمد خودش گفته که هست .یعنی فکر می کنی صمد دروغ گفته است ؟
تا بیایم بگویم نه صمد راست گفته است!
یکی دیگر مثل هاله ای خودش را به من می رساند هنوز خواب آلود است ، می گوید:
یاشار! باور نکن اینها همه کلک است . چرا برای بقیه فرصت داشت و مانعی نبوداما همین که به تو رسید فرصت کم شد؟! این الدوز نماها را ول کن بیا خودت الدوزت را خلق کن همانطور که صمد خلق کرد.
دیگری با شکم بر آمده اش او را به کناری می زند و می گوید:
همان غلطی که یکبار صمد کرد برای همه ی جد و آباد بشر کافی ست!
یاشار! حیف این دنیا نیست اینهمه لذت این همه سیب این همه لیمو از دست می دهی ها!
من گفته باشم بعد که وقتش رد شد نیایی سراغ من؟!
من قیافه ام درهم می رود.
دست می برم و فشار می دهم. صدایی بر می خیزد، دلنشین ترین خش خش برای آنها که اینترنت کار می کنند
ایمیل ها می آید یعنی ایمیل می آید .
دلم دنبال چیز دیگری ست وعقل پوزخند می زند. دلم به حال هر دویشان می سوزد
دست می برم و رشید را به صدا در می آورم. به یاد لیلای لیلی می افتم که چقدر رشید را دوست دارد
رشید لاله لر را می خواند :
نه واخدی رشیدین گوزی یولدادی
بیر قوناق گلسیز بیزه لاله لر
...
دوستم خواسته است معنی جمله ای که چند هفته پیش نوشته بودم و او حالا آنرا خوانده است را برایش بنویسم
کاش آرکاداش اینرا هم در وبلاگش ترجمه کرده بود. چه بنویسم؟
سن گلمز الدون san galmaz oldun
نیامدی!
تو نیامدی!
تو آمدنی نشدی!
تو هرگز نیامدی!
تو نخواهی آمد؟
تو هرگز نخواهی آمد؟
و رشید می خواند :
کوچه لره سو سپمیشه م
یار گله نده توز اولماسین
ایله گلسن بئله گئدسن
آرامیزدا سوز اولماسین
. . .
ایلک بهار گلدی
دورنالار گلدی
تکجه سن گلیب چیخمادین
هاردا قالمیسان؟
...

::  yashar 02:03 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها