حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Sunday, June 15, 2003 :::

هر بار كه آخر شب از هم جدا مي شدند ، مرد مي پرسيد:
هنوز آن خرس پشمالو را داري؟
و هميشه مي شنيد:
تامي ؟! آري ، خيلي دوستش دارم.
كمي اين پا و آن پا مي كرد، سيگارش را تمام نکشيده ، مي انداخت و مي گفت:
خوب است ، خداحافظ
و تا زن بپرسد كه براي چه مي پرسي؟ و برای چه خوب است؟ دست خدا حافظي را داده بود و مرد رفته بود.
صبح دو روز پيش ، مرد زنگ زده بود كه مي رود كوه
و او مثل هر بار گفته بود :
خوش بگذرد
و مرد بعد از سكوت هميشگي گفته بود:
مي گذرد
دو روز بود كه مرد بازنگشته بود و صاحبخانه، زن را خواسته بود .
كليدي را كه چند سال پيش مرد به عنوان كادو داده بود از كمد لباس ها پيدا كرد
ياد روز تولدش افتاد كه اين كليد طلايي رنگ را هديه گرفته بود. و هر چه پرسيده بود مرد از جواب طفره رفته بود و فقط نگاهش كرده بود، آنقدر طولاني كه زن ترسيده بود و با يك بوسه، کوچه بن بست را دور زده بود.
كليد را به در انداخت، در باز شد.
بوي خوش ياس از پنجره باز اتاق به صورتش خورد.
مرد مي گفت، عطر ياس را خيلي دوست دارد. هميشه در مورد چيزهايی که دوست داشت طوری حرف می زد که انگار خدا به خاطر او آنها را آفريده بود.
ياد اولين روز آشنائي شان افتاد
مرد گفته بود: چه بوي خوشي!
و او گفته بود:
ديور است، ياس رازقی!
و مرد يادش رفته بود که تعارف کند و نيم ساعت ايستاده در مورد ياس و شعر و کتاب حرف زده بود و تنها زمانی سرخ شده بود که زن به ساعتش نگاه کرده بود.
به ساعتش نگاه کرد، هشت صبح بود
چشمانش در اتاق چرخيد، انگار که به دنبال چيزی باشد.
وضعيت اتاق نشان از عجله صاحبش داشت
بوی ياس ها تازه وارد را به سمت پنجره فرا خواند
پشت ميز تحرير نشست
هنوز دفتر يادداشت باز بود و نسيم خنک صبحگاهی هر چند گاه ورقش می زد
صفحه اول را باز کرد :
"دفتر ما هم به نامت باز شد"
ورق زد، نمی دانست اجازه خواندنش را دارد يا نه
بيشتر کلمات دفتر نام خودش بود
يک دفعه دلشوره بدی به دلش افتاد
تند ورق زد تا به آخرين صفحه نوشته برسد
اسم خودش را بالای صفحه خواند
"می روم که بميرم
تا شايد دوباره که به دنيا می آيم
عروسکی پشمالو باشم
يا زبان عروسک ها را بدانم"
زن دستش لرزيد
ياد نوشته های خودش افتاد
به سختی دهانش باز شد
کلمه ای گلویش را خراش داد :
چرا ؟!
در تکانی خورد
...

::  yashar 11:00 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها