حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Friday, March 14, 2003 :::

امروز دایی عباس لباس سبز و سفید زیبایی می پوشد و برای امام کاسه آب می برد اما پسر همسایه مان با چند پسرلاغر و مردنی دیگر که لباس قرمزی پوشیده اند، با آن کلاه و چکمه های مسخره ، جلویش را می گیرند.
دایی عباسم یک فوت کند همه شان می افتند ولی نمی دانم چرا بعد از چند بار چرخ زدن، دستانش را به بغل می بندند و با دهانش شمشیر را می گیرد؟! حالا که دستانش بسته است می خواهم بروم کاسه آب را من جلوتر ببرم تا به خیمه امام نزدیکتر شود اما پسر عمه ام نمی گذارد،همیشه این پسر حال مرا می گیرد حالا که سکینه شده است فکر می کند که همه کاره است.
پسر همسایه مان می آید و با پایش می زند کاسه آب را سرنگون می کند. به خودش که زورم نمی رسد اما تلافیش را فردا سر برادر کوچکش، حمید، در می آورم.
نمی دانم چرا با اینکه یاران امام بیشترند اما باز کشته می شوند. خودم شمرده ام، لشگر یزد بیشتر از 5 نفر نیست. شاید دلیلش این است که یاران امام تک به تک به میدان می آیند. خوب یک دفعه بیایند کار این 5 نفر را تمام کنند. اینها که من می بینم شمشیر هایشان را می اندازند و فرار می کنند چه برسد به اینکه بمانند آنها را شهید کنند.
پدرم می گوید: اینجا شَبه (تعزیه) است در اصل تعدادشان خیلی خیلی بیشتر بوده و از یاران امام قوی تر بوده اند.
می گویم : حتما کسی حاضر نمی شود از یاران یزید باشد که تعدادشان اینقدر کم است؟
می گوید : شاید.
از همه جالب تر ناظم مدرسه مان است که امام شده است.چه لباس زیبایی تنش کرده است: سفید، سبز، سیاه .دایی عباس افتاده است و امام به طرف سربازان یزید حمله می کند آنها هم مثل من که در مدرسه تا ناظم را می بینم زودفرار میکنم و یک جایی قایم می شوم، پا به فرار می گذارند و من خنده ام می گیرد.
این صحنه ها را خیلی دوست دارم شاید به خاطر اینکه من دیگر از ناظم مدرسه مان نمی ترسم.

::  yashar 14:44 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها