حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Saturday, April 13, 2002 :::

آخرين روزي كه به گفته ننه كلاغه ، الدوز مي تونه پريدنو به آقا كلاغه ياد بده , فرا مي رسه.
الدوز ميره پيش ياشار تا ازش كمك بگيره . ياشار براي نجات آقا كلاغه پيشنهاد مي كنه سگه رو كه مزاحم كارشون هست ، بكشن .
اولدوز گفت : گناه نيست؟
ياشار گفت : گناه ؟ نمي دانم . من نمي دانم گناه چيست . اما مثل اينكه راه ديگري نيست. ما كه به كسي بدي نمي كنيم گناه باشد.
اولدوز گفت : سگ مال عمويم است.
ياشار گفت : باشد.عموت چرا سگش را آورده بسته اينجا كه ترا بترساند و آقا كلاغه را زنداني كند، ها ؟
الدوز جوابي نداشت بدهد.
ياشار رفت و سنگ بزرگي آورد.
الدوز گفت : من دلم به حال سگ مي سوزد.
ياشار گفت : خيال مي كني من از سگ كشي خوشم مي آيد؟ راه ديگري نداريم.
بعد يك پله پايين رفت، رسيد بالاي سر سگ. آنوقت سنگ را بالا برد و يكهو پايين آورد، ول داد.
****
داستان الدوز و كلاغها رو كه مي خونم، نمي دونم چرا هميشه به اين قسمت مي رسم، مي شم الدوز و با ياشار مخالفت مي كنم.
هميشه مي گم : يه راه ديگه ، شايد يه راه ديگه وجود داشته باشه .
اما آيا راه ديگه اي وجود داره؟
موقعيت فلسطيني ها هم شده موقعيت الدوز و ياشار.
فكر نكنم كسي دوست داشته باشه خودشو منفجر كنه و همراه خودش يك عده رو به كشتن بده.
بايد ديد كه چه شرايط و عواملي باعث شده اينكاروبكنه.
به نظر من حرف از شستشوي مغزي و اين چيزا نيست.
حديث ، حديث مصيبت ودرده ، و بيچارگي.
و دليل اينكه جوانان زير 25 سال اينكارها رو مي كنند، اينه كه هنوز ملاحظه كار و عافيت طلب نشده اند و در شرايطي هستند كه چاره اي جز كشتن سگ ندارند.
انقلاب ما را نيزفداكاري ها ي همين جوانان زير 25 سال به نتيجه رساند .
هميشه به خودم مي گفتم: اگه يكي از عزيزانم مسافر هواپيمايي بود كه آمريكايي ها زدنش، من چكار مي كردم؟.
خوشحالي سربازهاي آمريكايي رو وقتي هواپيماي مسافربري ايراني رو زدند ،من ديدم. اما ناراحتي شان را، نه!
نشنيدم دولتشون عذر خواهي كنه وعوامل شو مجازات كنه.
فقط : متاسفيم!
اما بهت وناراحتي ايراني ها رو در 11 سپتامبر ديدم.
وقتي ماجراي 11 سپتامبر اتفاق افتاد، با اينكه غم انگيز و دردناك بود ، گفتم شايد مردم آمريكا حالا درد ما ايراني ها، افغاني ها ، فلسطيني ها ، عراقي ها ، ويتنامي ها و ...رو بفهمند. و بدونند كه اين نتيجه خوشنتي است كه سياستمداراشون تو دنيا ايجاد كردند.
اما نفهميدند! و دولت جنايتكارشون هر روز بر طبل جنگ مي كوبد و مردم آمريكا هم به سازشان مي رقصد.
حالا به اين فكر مي كنم كه:
مردم آمريكا و اسرائيل شستشوي مغزي شده اند که حقايق را نمی فهمند, يا جوان فلسطيني كه انتحار مي كند؟!



::  yashar 13:06 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها