حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Wednesday, April 03, 2002 :::

مدت زيادي ست به خودم فكر مي كنم يعني به دنبال خودم هستم، خود واقعي ام. اين افكار واحساس هاي متضاد و وسوسه هايي كه مبارزه و پيروز يا تسليم شدن در مقابل آنها كار هر روزم شده است از كجا پيدايشان مي شود؟ هدفشان چيست؟
سرانجام چه خواهد شد؟
نمي دانم!
قديم ها كه خيام مي خواندم حرف هايش برايم غريب بودند اما حالا هر چه جلوتر مي روم حرف هاي پيشينيان را بهتر مي فهمم هر چند شايد در انتها راهم جدا گردد اما حداقل تا يك جايي را با هم هستيم.
بدتر از همه اينها ، تنهايي ست كه دست از سرم بر نمي دارد.
تنهايي كه همچون خلايي در وجودم احساس مي كنم.
تنهايي كه تنها علاجي كه بقيه برايم تجويز كردند فرار كردن از آن و دلمشغول شدن به زندگي روزمره است و سپردن خود به دست رودخانه جامعه ، تا فراموشش كنم .
اما اين پاك كردن صورت مسئله است كه كار من نيست ، نمي دانم خوشبختي ست يا بدبختي اما كار من نيست.
فكر مي كردم با حضور يك نفر ديگر اين خلا پر خواهد شد
اما نشد يا شايد هم من نتوانستم.
.تنها چيزي كه حالا مي دانم، ندانستن است
ندانستن!
اورهان مي پرسد : به دنبال چه مي گردي ؟
مي گويم : به دنبال خودم

::  yashar 20:13 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها