حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Saturday, February 09, 2002 :::

امروز رفته بودم شلوار بخرم
اكثر مغازه دارها ديگه همسن و سال خودم هستن, مثل اينكه باباهاشون ديدن بچه ها كار ندارن مغازه رو سپردن دست اونا و رفتن پارك نشيني شايد هم تجارت سود آور ديگه.
از جلو مغازه ها كه رد مي شدم خوب به چهره اونا نگاه مي كردم. نگاهاشون نگران و غمزده بود , حق هم داشتن تو پاساژ به اون بزرگي فقط من بودم با چند دختر و پسر ديگه كه بيشتر دنبال وقت گذراني بودن تا خريد.
يك لحظه به حالشون گريه ام گرفت, هر چند مي دونم اگه مي رفتم تو چيزي می خريدم اونوقت بايد به حال خودم گريه مي كردم كه جنس بنجل رو دوبرابر قيمت بهم مي نداختن.
دلم گرفت و نتونستم چيزی بخرم, از پاساژ زدم بيرون
تو خيابون مي اومدم با ديدن پرچمها به ياد انقلاب افتادم
از چند روزه گذشته دارم روزنامه كيهان بهمن ماه 57 رو می خونم
يك مقاله ديدم كه يك جمله نوشته بود كه به نظر من چكيده تمام حرفها و نوشته هاي ديگر بود در مورد انقلاب و دلايل واهداف آن.
اينكه مردم مي خواستند انسان ديگري باشن
و انسان ديگري شدند
اما آيا اين ديگر شدن همان ديگري بود كه نسل انقلاب مي خواست؟
نه باور نمي كنم
كابوس است
بايد دوباره از نو تعريف كنيم
بايد انساني ديگر باشيم
انساني ديگر

::  yashar 21:35 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها