حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Monday, December 03, 2001 :::

بحث شيرين ازدواج
فكر كرديد گذاشتم رفتم ؟! , نه !رفتم قوت بگيرم بيام و دنباله حرفمو بزنم. بعدش ديديم طناز خانم خدارا شكر خوب شده و يه مطلب نوشته راست كار ما. البته قبلا هم ايشون يه مطلب نوشته بود در مورد ازدواج كردن آدمهاي منطقي و احساساتي كه خيلي به درد ما خورد ( خدا بهش خير بده , من كه موافق حرفشم ) . يه كم هم شانس آوردم كه بي جنبه گي نكردم تا خورشيد خانم پوز ما رو هم مثل بعضيا بزنه !. بين خودمون باشه ,هر روز كه سوار راهيهاي بلوار فردوس ميشم حواسم جمعه كه كي جلو ميشنه دو نفر حساب مي كنه تا اين خورشيد خانومو شناسايي كنم . ببينم اين چه آش دهن سوزيه كه اينقدر توپش پره! بابا شوخي كردم زير آب ما رونزني خورشيد خانوم! ما مخلص همه بلاگرهاييم ,هر چي نباشه همسايه ايم !
حالا بريم سر موضوع خودمون , راستش يه چند سالي هست كه خانواده و دوستان وآشنايان بخصوص دو تا ننه ما (مادر بزرگ و مادر ) گير دادن كه ازدواج كنم. البته به حرف اونام نيست, اين چند ساله خودمم ديگه نمي تونم با خودم و دلم كنار بيام. نميدونم چم شده , هر چي شعر و قصه و رمانم هم مي خونم فايده نداره , نميدونم ,يه حس درونيه مثل نياز به يه همسفر واسه يه سفر. نه ! , از اون مهمتر يه همدل , همسخن , همفكر كه به آدم نزديكتر باشه, نزديكتر از خانواده و دوست. بخوام با احساس تر بگم : آيينه اي در كنارم / تا در او نگاه كنم / تادر من نگاه كند /تا خودم را پيدا كنم / تا خودش را پيدا كند/ تا خودمان را پيدا كنيم/ تا خدا را پيدا كنيم. شاعرانه شد!.آخه من كشته مرده شعرم (وبلاگ تخصصي شعر كه زدم بهتون خبر ميدم) .
به نظر من ازدواج پيمان همراهي در راه زندگي بين زن و مرد ه (مردهست بخونين نه مرده هر چند كه مردهاي امروزي همه مثل مرده شدن!) , چون زن و مرد به تنهايي قادر به رسيدن به كمال نيستن و خالق توانا اونا رو طوري آفرييده كه مثل قطعات پازل در تركيب با هم تصوير زيباي انسان كامل رو نقش بزنن. مثل اينه كه هر ويژه گي مرد جهت تكميل وجودي از زنه هر ويژه گي زن تكميل كننده نقصي از مرد ه .
به نظر من اكثر دخترا ديد درستي نسبت به زندگي مشترك ندارن ( همچنين پسرا ازيه جنبه ديگه) و شوهر خود رو مسئول خوشبختي و بر آوردن آرزوهاي خود مي دونن و به خاطر همين توقعات بالا يي دارن. در حاليكه به نظر من وقتي دو نفر تصميم مي گيرن كه در يك راه همسفر هم باشن بايد دست به دست هم بدن و به كمك همديگه مسير رو طي كنن. وهر دوشون به يه ميزان در موفقيت و يا شكست سهم دارن.
من ميگم همچنانچه دو همسفر با توجه به تواناييهاي خود در سفر بايد مسئوليتهايي رو به عهده بگيرن زن و مرد هم بايد با توجه به استعدادها و توانايي هاي خود در تعيين مسير زندگي , هدف گذاري و فعاليت جهت رسيدن به هدف نقش داشته باشن. ولي متاسفانه اكثر دخترا چنين ديدي به زندگي مشترك ندارن ( شايد هم من اشتباه ميكنم ) و انتظارات زيادي از پسرها دارن. و اين دو عيب داره يكي اينكه ميزان نقش اونا در تعيين مسير سفر خيلي كمرنگ ميشه و دوم اينكه فشار و مسئوليت زيادي به گردن پسرها مي افته. اين به اين مي مونه كه يكي از همسفر ها قلمدوش ديگري باشه .
يه شعر تو اين زمينه هست كه ميگه :
شما همرا ه زاده شده ايد و همراه خواهيد بود.
هنگامي كه بالاهاي سفيد مرگ روزهاتان را پريشان مي كند همراه خواهيد بود.
آري شما در خاطر خاموش خداوند نيز همراه خواهيد بود
اما در همراهي خود حد فاصل را نگهداريد,
و بگذاريد كه باد هاي آسمان در ميان شما به رقص درآيند.
به يكديگر مهر بورزيد , اما از هم بند مسازيد.
بگذاريد كه مهر درياي مواجي باشد در ميان ساحل روحها ي شما
جام يكديگر را پر كنيد, اما از يك جام منوشيد.
از نان خود به همديگر بدهيد , اما از يك گرده نان مخوريد.
باهم بخوانيد و برقصيد وشادي بكنيد , ولي يكديگر را تنها بگذاريد
همان گونه كه تارهاي ساز تنها هستند , با آن كه از يك نغمه به ارتعاش در مي آيند.
دل خود را به يكديگر بدهيد , اما نه براي نگه داري .
زيرا تنها دست زندگي مي تواند دل هايتان را نگه دارد.
در كنار يكديگر بايستيد اما نه تنگاتنگ :
زيرا كه ستونهاي معبد دور از هم ايستاده اند ,
و درخت بلوط و درخت سرو در سايه همديگر نمي بالند.
“ از صفحه 43 كتاب پيامبر و ديوانه نوشته جبران خليل جبران و ترجمه مترجم عزيز نجف دريا بندري“
دردسرتون ندم, دختراي امروزي اگر هم بخوان روشنفكرانه برخورد كنن فقط تو تعيين هدف نقش دارن و رسيدن به اونو به گردن ما پسراي بدبخت ميندازن. قبول ندارين حرفهاي خورشيد خانوم رو بخونين كه منتظره يه نفر پيداشه ... , البته اين طرز فكراكثر دخترهاست( خورشيد خانوم يه موقع ناراحت نشي به نوشته هاي شما ارجاع ميدم. خب تو وبلاگها كسي بجز شما در اين مورد ننوشته بود. انشاالله كه جبران مي كنيم ) . روشن تر بگم دخترا از يه طرف دنبال آزادي هستن و روشنفكرانه و مدرن فكر ميكنن. از طرف ديگه همان انتظارات زنهاي سنتي را از شوهراشون دارن. يكي نيست بگه آخه يا مدرن باشين يا سنتي اينطور نميشه كه هر جا به نفع بود انوري باشين . رفتاراي زنهاي ستني رو از مادرا تون ياد بگيرين و رفتاراي زنان مدرنو از خارجيها و يا كتابها ودانشگاه . بعدش هم تو زندگي بخواين هر دو رول رو بازي كنين .
خلاصه عجب گيري كرديم ما! , توروخدا يكي ما رو از اين بن بست نجات بده !
اميدوارم اين طناز خانوم و بقيه همسايه ها من رو ارشاد كنن به راه راست بيام !
اينم بگم هر چيزي استثنايي داره ( منم دنبال همون استثنام) هر كي هم خواست جواب بده اكثريتو در نظر بگيره نه فقط خودشو
منم كه اينا رو نوشتم امامزاده نيستم كه معصوم باشم. اگه اشتباه ميكنم به من بگين , لطف مي كنين.
اين رك بودن من هم جراتي بود كه آقاي قاسمي عزيز بهم داد اگه باعث دردسرهم بشه ميدونم كه مياد پادرميوني ميكنه
هميشه تو خونه بختتون باشين
ياشار

::  yashar 08:09 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها