حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Saturday, May 03, 2008 :::

با هم چه طور آشنا شده اند؟ برحسب اتفاق، مثل همه.
اسمشان چيست؟ مگر برايتان مهم است؟ از كجا مى آيند؟ از همان دور و بر.
به كجا مى روند؟ مگر كسى مى داند كجا مى رود؟ چه مى گويند؟ ارباب حرفى نمى زند و ژاك مى گويد كه فرمانده اش مى گفت از خوب و بد هر چه در اين پايين به سرمان مى آيد، در آن بالا نوشته شده.
...
"ژاك قضا و قدري و اربابش"
اثر دنی ديدرو، ترجمه مينو مشيري،1386، فرهنگ نشرنو.
اگر به هر دليلي فرصت زیادی برای كتاب خواندن نداريد يا مي خواهيد براي كسي كه اين شرايط را دارد تنها یک كتاب بخريد "ژاك قضا و قدري و اربابش"يكي از بهترين انتخابهاست.
اگر از نمايشگاه مي خواهيد بخريد غرفه انتشارات آسيم شماره 30
کتاب ترجمه خوبی دارد اما کاش خانم مشيري ناشر بهتري را برای نشر این کتاب انتخاب مي كرد.علاوه بر كيفيت پايين چاپ و صحافی، پخش خوبي هم ندارد.از بين كتابفروشي ها انقلاب من فقط يكجا توانستم گيرش بياورم نمايشگاه هم كه غرفه اختصاصي ندارد .
در حاشیه :
چرا اثر کلاسیک به این خوبی و زیبایی تا بحال ترجمه نشده بوده است؟ .

Labels:


::  yashar 17:46 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها