حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Thursday, February 05, 2004 :::

نمی دانم، خودم نمی دانم. مادرم می گوید :«چله زمستان تازه گذشته بود که به درد رسیدم. برکت خدا تا کمر بر زمين نشسته بود و هنوز می آمد که جیغ کشیدی، مادر بزرگت چرخی زد و جوان شد.دسته ای از موهای من سفید شد.»
بعدش را می دانم:
پدرم زیر لب به دعا گفت : «یِعنی می ماند؟»
پدر بزرگم اذان گفت
دائیم صدا زد :« ابراهیم!»
پدرم را نگاه کردم و جیغ زدم "یاشارام" یِعنی می مانم، پدر تو برو.
پدرم تا دوسال رفت... وقتی برگشت نمی شناختمش.انگار کوهها را با جوانی اش کنده بود.
سجل که خواست بگیرد، دولت و همه دفتر دستکش را سر کار گذاشت و به شهریور گرفت، شاید به یاد روزهای خوش فصل درو یا روزهای نرفته مدرسه که سواد را دوست داشت.
سالها گذشته است. شهریور که می شود سیستم شرکت تولدم را تبریک می گوید و من لبخند می زنم و در دلم می گویم " هنوز سرکارند پدر، دولت و شرکت و تمامی دفتر دستک و کامپیوترهایشان!"
نمی دانم ، درست يادم مانده باشد دوره ابتدایی بودم، برکت خدا تا زانو باریده بود که بار اول و آخر برایم تولد گرفتند( یا درست ترش گرفتم)
حالا بعد این همه سال
امروز،حتما مهربانی خدا تا شانه هایم رسیده بود که در بین خوبی و مهر دوباره از نو متولد شوم.

::  yashar 21:36 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها