حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Tuesday, November 11, 2003 :::

ديشب افطار را تنها بودم در شرکت ، همکارم که می گذشت ، به محبت گفت : تنهایی؟
نمی دانم چرا یکباره خیال کردم که کل این جامعه دهان باز کرد و گفت: تنهایی!
گفتم: آری تنهام ، من همیشه تنهام!
حقیقتش همه تنهاییم، یکی تنهاییش را گم می کند ، یکی سعی می کند فراموش کند ، دیگری سرش را زیر برف می کند
و یکی تنهایی اش را جستجو می کند تا خودش را بیابد. حقیقت زندگی چون عروسی باکره در شب زفاف تنهاییست که جلوه خودش را نشان می دهد، در زمانی که تو خودت را پیر کرده ای .اما داماد پير را عروسی جوان به چه کار؟!
به خاطر همین اینها را برای یاشار می نویسم
برای یاشاری که شاید هنوز نیامده است یا شاید همان که کودکی بیش نیست
بچه که بودم یادم هست همه نگران بودند تنها نباشم، بخصوص شب ها.
بعدها که بزرگ شدم یادم دادند که باید همراه کوچکترها و یا زنها باشم و نگذارم تنها بمانند.
همیشه برایم معما شده بود که چرا این جامعه از تنها بودنمان می ترسد
و مثل کارهای عجیب دیگر کرم تجربه کردنش در جانم افتاده بود
دانشگاه که تمام شد کم کم فرصتی شد و حالا که در درون این تجربه ام
و می دانم چرا
فیلم ماتریکس را دیده ای، همان قسمت اولش نه بیشتر، منظورم جلوه های ویژه نیست که از این بازی ها نتیجه ای بدست نمی آید بلکه کلماتی ست که گفته می شود.
همان است، همان فضای ماتریکسی که در تنهایی به حقیقتش پی می بری
همان قرص را می خوری و برای رسیدن باید از همان دوزخی به همان سختی بگذری که نئو گذشت تا حقیقی گردد.
بعد ازآن است که می توانی شریک باشی این تنهایی را
کاری که کمتر زوجی را دیده ام که توانسته اند یا بهتر بگویم یافته اند و فهمیده اند

::  yashar 23:44 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها