حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Sunday, September 08, 2002 :::

مطلب زير در مورد بحثهايي است كه در وبلاگ ليلاي ليلي در جريان است.
بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم
براي من كه اولين كتابهايي كه خوانده ام قصه هاي صمد بوده است وصمد بهرنگي قصه هاي مادر بزرگم را كه با آنها به خواب مي رفته ام با زبان بيداري تعريف كرده است, سخت است كه در مورد صمد حرف بزنم و مطمئن باشم كه جانب بي طرفي را رعايت كرده ام.بنابراين در اين نوشته اگر جانب انصاف را رعايت نكنم و لغزشي داشته باشم اميدوارم بر من ببخشاييد كه تذكرتان را به جان قبول خواهم داشت.
آقاي نوش آذر قصد و هدف شما در نفي قهرمان پروري , به خصوص كه اگر قهرمان پروري به دروغ هم آغشته باشد , كاري پسنديده و پر ارزش است اما نه به هر وسيله و طريقي, به خصوص نه اين چنين توهين آميز و بي احتياط.
نوشته ايد : بهرنگي , صمد بهرنگي يا تصوري كه ازاين مرد بر جاي مانده است.
نوشته شما بر خلاف چيزي كه بعد توضيح داده ايد سر و كارش فقط با تصوراتي نيست كه به قول شما ساعدي و آل احمد از صمد ساخته اند. شما نويسنده ايد و بيشتر و بهتر از من به ابزار كارتان بايد آشنا باشيد يك بار ديگر جمله بالا را بخوانيد.
نوشته ايد: اين ماى جمعى بى بته، اما قهرمان خواه، مى گذاريم از اين مرد لنگ براى مان يك قهرمان بسازند.
و در جايي ديگر : از بى بتگى يك مرد لنگ ما را رساندند به قهرمان بودن همو
اين مرد لنگ به چه كسي بر مي گردد؟ به تصوري كه ديگران ساخته اند ؟ به نماد جنبش چپ ؟ يا به فردي به نام صمد بهرنگي كه سال 47 در رود ارس غرق شد!؟
شما گفته ايد منظورتان از لنگي صمد, لنگي جنبش چپ است. مگر صمد بهرنگي پرچمدار جنبش چپ ايران است كه بخواهيد لنگي جنبش چپ را با حالتي توهين آميز از طريق لنگي صمد بيان كنيد؟! در نظر من صمد قبل و بيش از هر چيزي انسان بوده است و حفظ حرمت هر انسان مرده يا زنده اي لازم است.آيا از نظر شما استفاده توهين آميز از نواقص يك شخص جهت اشاره به مطلبي ديگر مجاز است؟
آقاي نوش آذر اگر اين ماي جمعي آني نيست كه بايد باشد آيا دليل بر بي بتگي آن مرد لنگي ست كه قهرمانش ساخته اند؟! اگر فرصت داريد دلايل بي بتگي اين ماي جمعي را لطفا براي من توضيح دهيد؟
قبول كنيد كه نوشته شما خواسته يا ناخواسته توهين آميز است و با تمامي توضيحاتي كه تا بحال داده ايد و من خوانده ام و همچنين هر قصدي و هدفي كه شما از نوشتن آن داشته ايد نمي تواند توجيه كننده كارتان باشد. بعضي و قتها خوب است براي رسيدن به هدف مورد نظر به اشتباهات جانبي مان اعتراف كنيم و سعي در جبران آنها داشته باشيم.
نوشته ايد: قهرمان آن مرد و آن زنى است كه زندگى روزمره را تاب مىآورد. قهرمان شما هستيد نه فلان نوىسنده اى كه خود را محور جهان مىپندارد. نه فلان مرد سياسى نيمه اخته اى كه با نفى بزرگى ديگران بر حقارت خود سرپوش مىگذارد
مي دانيد من اين سخن شما را سالهاي كودكيم از صمد ياد گرفته ام.
براي ليلا نوشته اي : آيا اين بحث كه در خانهء تو درگرفت، بهتر نيست ازاين كه بنويسيم صمد بهرنگى در فلان روز درگذشت؟ قاصدك جان! تو بگو. گنگ سخنگو شما بگو آيا بهتر نيست به جاى تجليل، به جاى سخنرانى، به جاى مرثيه خوانى تامل كنيم در يك حركت اجتماعى، در آثار يك نويسنده يا شاعر يا پژوهشگر؟ ساغر جان! تو بگو آيا بهتر نيست به جاى درغلطيدن در معناها و مفاهيم موروثى به خودمان، به پيشينه مان نگاه كنيم و از خود بپرسيم كجا هستيم؟ مقصد كجاست؟
آقاي نوش آذر آنجا را نمي دانم اما اين روش دعوت به بحث و گفتگو در اين سرزمين رايج نيست . اينجا ما نظر كسي را از طريق فحش و اهانت به مسئله اي جلب نمي كنيم.
آيا شما فكر مي كنيد بزرگي و احترام صمد به خاطر نحوه مر گ اوست؟ كه با به زير سئوال بردن نحوه مرگش قهرمان بي بته ,البته به زعم شما, رسوا شود. اشتباه مي كنيد. بزرگي صمد به نحوه زندگي اوست. چند هفته پيش كه مقاله ي اسد بهرنگي در مورد نحوه مرگ صمد و دلايل قتل او توسط ماموران دولتي را در روزنامه همشهري ديدم, تعجب كردم كه هنوز اين مساله ذهن عده اي را به خود مشغول داشته است.بعد از آني كه مطلب شما را خواندم بيشتر متاسف شدم. بيشتر از توهيني كه كرده بوديد به اين متاسف شدم كه فكر كرده ايد كه بزرگي صمد به نحوه مرگ اوست .اگر اينچنين مي پنداريد بايد بگويم شناختتان از صمد را به جاي زندگي او و كتابهايش به حرفهاي ديگران محدود كرده ايد.
البته اين مسئله مرگ مشكوك مختص صمد نيست كه تختي , شريعتي , فروغ و. . . نيز به طرز مشكوكي مرده اند. اما بزرگي هيچكدامشان به طرز مرگشان نبوده و نخواهد بود.
آقاي نوش آذر بايد بگويم در اين ميان برخي ازبر خوردهايي با اعتراض كنندگان نيز درست نبوده است .ما را مثل بچه اي انگاشته اند كه اسباب بازيش را گرفته باشند و گريه سر دهد. صمد گذشته ما نيست, متعلق به مانيست, خاطرات خوش كودكيمان نيز نيست. احترام به صمد و پاس داشتن حرمت او احترام به انسانيت است و پاس داشتن آدميست.
پي نوشت:
نوشته ايد: دشنام نشاندهندهء عجز است. براى همين بايد بخشيد
مي نويسم: اهانت نشان نا آگاهي ست . بايد آگاه كرد.
در مورد دعوتي هم كه در مورد بحث درمورد نوشته هاي صمد بهرنگي داشته ايد. دعوتتان قبول در آرامش بعد از طوفان

::  yashar 16:56 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها