حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Saturday, April 20, 2002 :::

در مترو نشسته ام ، نمي دانم چرا تهراني ها در مترو بر خلاف اتوبوس ساكت و بي صدا هستند.
شايد تاثير فيلمهاي خارجي باشد كه در آنها مردم مثل مجسمه در مترو به هم زل مي زنند و حالت آدمهاي مسخ شده را دارند.
يا شايد دليلش فضاي متروباشد كه چشمم اندازي به آدم نمي دهد و مثل زنداني هايي مي ماني كه زندانشان در حركت است.
دليلش هر چي باشد ، من خوشم نمي آيد.
مي خواهم با بغل دستيم گرم بگيرم.
نمي دانم چطوري شروع كنم . آخر نه هوايي پيداست كه از گرم ، سرد و يا آلوده بودنش صحبت كني ، نه خياباني كه چيزي ببيني نشانش دهي.
در اين فكر ها هستم كه چشماني گرم مرا به خود مي كشد.نوجواني افغانيست كه نزديك در ايستاده است، حدود 17 سال بايد داشته باشد.
زيبايي دلپذيري دارد. اگر به من است، زيباييش را به هزار بچه رپ نمي دهم. چشمان افغاني خوشگلي دارد ، مثل چيني ها و ژاپني ها بادامي ريز نيست. شكل و حالت خاصي دارد. موهايش مجعد و بلنداست، كه همراه با گرد و خاكي كه بر رويش نشسته، به طرز مناسبي شانه شده است.
خيلي بهتر از موهاي بعضي ها كه به زور روغن و واكس و غيره درست مي كنند.
دورچشمانش بدجوري پف كرده است، مثل من بيماري چشمي دارد .
با اين تفاوت كه من هر روز با شامپوي مخصوص شستشويش مي دهم ولي او هر روز سر كار غباري برغبار قبلي مي افزايد.
دلم مي خواهد بروم نزديكتر ازش بپرسم كه خوشحال است كشورش دارد آباد مي شود ؟
كي مي خواهد برود هرات، قندهار ، كابل ، پنجشير. . . ؟ اگر برود، مرا دعوت مي كند بروم از باغهايشان ديدن كنم؟.
اما نگاههاي سنگين تهراني ها نمي گذارد.
حتي نمي گذارند بروم بگويم با شامپو بچه يا حداقل چايي سرد، هر شب چشمانش را بشورد تا چشمانش براي رفتن به خانه سالم بماند.
نگاه مي كند و من هم نگاهش مي كنم.
چه نيازي به گقتن است؟.
" ايستگاه نواب "
بلند مي شوم.
مي خواهم ادامه حرفهايم را بگويم بعد پياده شوم.
همه حرفهايم را در چشمانم مي ريزم ونگاهش مي كنم
فقط مي ماند شامپو.
چشمانت را هر شب با شامپو بچه بشورتا براي رفتن به خانه سالم بماند ، داداشي من

::  yashar 18:58 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها