حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Wednesday, March 06, 2002 :::

نمي دونم چرا بعضي از داداشام ,آبجيام و دوستان فارسي زبانم اينو درك نمي كنن كه ما آذري ها حق داريم به زبان خودمون حرف بزنيم , بنويسيم و شعر بگيم . آن هم چه زباني ! كدام زبان را مي شناسيد كه همه مردمان آن شاعر باشند ؟ من خونه كه مي رم مادرم و مادر بزرگم برام شعر مي گن. اين بر مي گرده به تك هجايي بودن و رعايت آهنگ كلام در پسوندها و پيشوندها در زبان تركي كه بحثش دراينجا نيست و به زبان شناسي مر بوطه فقط وقتي مي بينم مادرم براي نوه اش هر هفته شعري جديدی ميگه ولالايي جديدي مي خونه كه خودش سروده و يا مادر بزرگم با شعر به استقبالم مياد و يا در عزاداري ها با شعر بهم تسليت مي گن مي فهمم كه زبانم خيلي قوي ست خيلي قوي .
واقعا متاسفم كه هنوزاكثر فارسي زبانها غناي فرهنگي ما تركها بخصوص آذربايجاني ها را نفهميده اند. لازم نيست من چيزي بگم كه آفتاب آمد دليل آفتاب . من آدم متعصبي نيستم وهمه آدما رو در هر كشور و با هر زبان و فرهنگي كه هستند دوست دارم و بهشون احترام مي ذارم و خيلي هم منت دارشون هستم كه از فرهنگ خودشون هميشه گلهاي جديدي رو به من هديه كردند.اسم وبلاگمو كه مي بينيد؟
من از دست كسي ناراحت نيستم و انتظاركار خاصي رو هم ندارم اينو نوشتم تا تلنگري باشه يك عده اي بيدار بشن و ما رو بغل گوششون ببينن نه به خاطر ما بلكه به خاطر خودشون
ترجمه آخرين شعر خان عمي عزيزم (وبلاگ يولداش) رو مي نويسم
مي دونم خوب نتونستم ترجمه كنم و خان عمي گوشمو خواهد كشيد اما به خاطراينكه بدونين چقدر دوستتون دارم اينكار رو مي كنم و تقديم می کنم به اون عزيزی که به خان عمی گفته بود ناسيوناليست!. اگه از اين به بعد هم مطلبي به تركي نوشتم فارسي شم مي نويسم اما بد نيست شما هم برين زبان تركي رو ياد بگيرين. راحت هم هست چون نزديكي زيادي بين فارسي و تركي وجود داره
به قولی : يادگيري هر زباني دنياي جديدي را به روي شما مي گشايد. تا شما چه نظری داشته باشين؟.

من چقدر دلم تنگ است؟
در اين شب
شبي ظلماني
نشسته
در ميخانه اي
تنها , بي كس
تنهاي تنها
بي كس بي كس ...
پيانو نواز
از موزار مي نوازد
و جاز
از شوپن
و باخ
نگاهم به انگشتانش است
كه گاه به سياه مي خورند
گاه به سفيد
و گاه به دل ريش من

و باران....
هنوز مي بارد
بر پنجره
بر درختان
وگاه بر دل ريش من
و مرامي برد
دريا به دريا
شهر به شهر
كوچه به كوچه
تا كوچه اي برفي
و كوچه ي برفي
و خانه اي
كه بانوي پيري
نشسته
زير كرسي
در روزگار تنهاييش
با موهاي سپيد
وچشم به راه
به راه
هنوز چشم به راه
ب ه ر ا ه
ومن ...
اينجا
در ميخانه اي
دمي با موزار
كمي با باخ
كمي با جاز
با قطره اشكي
تنها ... بي كس
تنهاي تنها...
تنها ...

خان عمي مرتضي
سانفرانسيسكو، آوريل 94
راستی خان عمی آخر شعرش که به ترکی ست کلمه فارسی " تنها " را نوشته فکر می کنين چی رو مي رسونه ؟

::  yashar 12:13 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها