حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Sunday, March 03, 2002 :::

بچه كه بودم به كيهان بچه ها خيلي علاقه داشتم .از زماني كه 10 ريال بود مي خريدم تا زماني كه 50 ريال شد از اون به بعد هم ديگه بزرگ شدم و حسن كچل و نخودي جاي خودشونو به افراد بزرگتري دادند.
نمي دونم حالاچاپ مي شه يا نه اما اگه چاپ بشه فكر كنم 100 تومني باشه واحتمالا پر از تبليغات پفك و خمير دندان و ...
يادم مياد تو كيهان بچه ها يه لبخند نوشته بود كه پدر خونواده در مورد دوستش صحبت مي كرده كه آدم خود ساخته اي ست. بعد كه دوستش مياد خونه شون پسرش مي گه : اين آقا كه خودشو ساخته نمي تونست زيباتر بسازه.
اين كلمه خودساخته از اون موقع تو گوشم هست. و من از اون موقع تصميم گرفتم كه آدم خودساخته اي بشم. اوايل فكر مي كردم كه آدم خودساخته بايد تحمل انجام كارهاي سخت رو داشته باشه و مثلا از پدرش پول توجيبي نگيره و خودش كار كنه . چون اون موقع تابستونا كار مي كردم اين يه مقدار راضيم مي كرد و فكر مي كردم همين كه تو اون سن دارم كار مي كنم و حرفه اي رو بلدم ديگه خودمو خيلي ساختم! راستي من تو كار سيم كشي و تعمير لوازم خانگي تا حدي اوستا هم شده بودم تا جايي كه يكي از بزرگترهاي فاميل به پدرم گفته بود كه چرا منو مي فرسته مدرسه دستي بالا بزنه و برام زن بگيره تا صاحب خونه و زندگي بشم ! بماند كه آن موقع چقدر خنديدم و اينكه من بعد از 13 سال كه از اون موقع مي گذره هنوز دارم سوت مي زنم ومجردم ! اين سوت زدن هم از ساخته هاي خودم هست كه دو معني فارغ از مشكلات زندگي كردن و دنبال جفت گشتن رو ميده كه هر دو در مورد مجرد ها صدق مي كنه.
خلاصه اين گذشت تا دانشگاه قبول شدم و اومدم تهران . تو دانشگاه هم فكر مي كردم چون به اصول اخلاقي و ارزشهاي جامعه پايبند هستم و خودمو ازفسادهاي موجود دور نگه داشتم خيلي خودساخته هستم . تا اينكه خدا در كتابهاي خوب رو به روم باز كرد و من دنيام عوض شد. به قول بعضي از فاميلها كله ام خراب شد! و اين خودساختن رو ادامه دادم . حالا ديگه سخت كا ركردن واستقلال مالي داشتن جاي خودشونو به استقلال فكري داشتن داده بود و من دنبال اين بودم كه در تمامي انديشه ها و عقايدم تجديد نظر كنم و ساختمان افكار و عقايدم را دوباره از نو و با معماري خودم بسازم .
حالا به تعريف روشن تري از خودسازي رسيده ام . حالا فكر مي كنم كه آدم خودساخته افكار و واكنشهايش بايد بر طبق خواسته ، اختيار و انتخاب خودش باشه و نبايد هميشه طبق ارزشهاي جامعه و تربيتي كه از طرف جامعه به او تحميل شده رفتار كنه بلكه بايد نظام ارزشي خودشو داشته باشه كه صد البته برخي از آنها با ارزشها و رسوم جامعه فرق خواهد داشت. حالا من بچه ناخلفي هستم كه سر جنگ با جامعه دارم اينرا هم مي دانم كه جامعه كسي را كه بخواد بر عليه نظامهاش فعاليت كنه رو طرد مي كنه و پدرش رو در مياره اما من مقاومت مي كنم و خودمو از جامعه كنار نمي كشم بايد جامعه اول حرف منو گوش كنه و بعد جوابمو بده تا كي مي خواهيم مثل اعراب جاهلي بر اساس عقايد و اعتقادات پدرانمون زندگي كنيم ما ايمانمون بايد مال خودمون باشه و نبايد ايمان پدرانمون رو به ارث ببريم كه در اين صورت هميشه درجا خواهيم زد.
اسم وبلاگمو جاناتان گذاشتم چون مثل اون دوست دارم پروازهاي بلندتر و پر سرعتري را تجربه كنم و به سرزمينهاي روشنتري قدم بگذارم.
نمي خوام همه اش دنبال صيد ماهي باشم و زندگيم به روزمرگي تلف بشه .
حالا تو اين مدت خدا هر چند سال يكبار فرشته اي رو مي رسونه تا منو يك پله بالاتر ببره . نمي دونم من چه تاثيري رو اونا دارم هر چند خيلي تلاش مي كنم كه اذيتشون نكنم و تا جايي كه مي تونم قدرشونو بدونم اما اون فرشته ها بخش هايي از وجودمو خراب مي كنن تا دوباره از نو بسازم. و من هنوز مشغول ساختنم . به قول اون پسره حالا كه خودمون داريم خودمونو مي سازيم چرا زيباتر و بهتر نسازيم!

::  yashar 21:55 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها