حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Friday, December 07, 2001 :::

جاي آن مرد خاليست!

امروز بهزاد عزيز يكي از بهترين چيزهايي كه خيلي وقت بود كه دنبالش بودم رو, به من هديه كرد.
شايد بيش از 12 سال پيش تو يه برنامه سينمايي آقاي عالمي اومد و از مقدمه يك كتاب ,قسمتي از نامه چاپلين به دخترش را خواند . از اونوقت دوسه كتاب كه درمورد چاپلين بود رو نگاه كردم ولي پيداش نكردم تا اينكه امروز تو تخته سياه , بهزاد عزيز گمشده منو بهم رسوند. خدا كنه به كام دلش برسه, ياشا بهزاد جان.
يه قسمتش رو مي نويسم . دوست داشتين همه شو از تخته سياه بخونين:
‹‹ دختـرم جرالديــن ، پــدرت بـاتـوحــرف مــي زنــد، شـايـدشـبــي درخـشــش گرانبهاتريـن المـاس ايــن جـهــان تـرافـريــب دهــد.آن شــب اســت كــه ايـن المـاس ، آن ريسمـان نااستـوار زيـرپــاي تــو خـواهـدبــود وسـقــوط توحتمـي اسـت ... روزي كه چهره زيبــاي يــك اشــراف زاده بــي بـنــد وبــار ترابفريبد،آنروزاسـت كه بنـد بـاز نـاشــي خـواهــي بــود، بـنــد بــازان ناشـي هميشه سقـوط مـي كنند.ازاينــرودل بـه زروزيـورمـبـنـد،بـزرگـتـريــن المـاس ايـن جهـان آفتـاب اسـت كه خوشبختانه برگـردن هـمـه مــي درخـشــد... امـا اگـرروي دل به مـردي آفتـاب گونه بستي ،بااويـكــدل بــاش وبـه راسـتــي اورادوسـت بدارومعنـي اينرا،وظيفه خـود در قـبــال ايــن مـوضــوع بــدان ...
دخـتـــرم هيچـكـس وهـيــچ چيـز ديـگــررادر ايــن جـهــان نـمــي تــوان يافـت كه شايستـه آن باشـد كـه دخـتــري نـاخــن پــاي خــود رابـه خـاطــرآن عريـان كنـد.. برهنگـي بيمـاري عصرماسـت به گمـان مــن تــن تــو بـايــد مــال كـســي بـاشــد كـه روحــش را بــراي تــو عــريـــان كــرده اســـت…......››
جاي آن مرد با كلاه و عصا و كفش گشاد با آن عشقهاي ساده و پاك در فيلمهايش خاليست. تا ببيند كه فيلمهاي عصر ما شده اند محل عرضه اندام سوسكهاي خوش اندام.
فيلمهايي كه داوران جشنواره ها مانده اند كه آنها را هرزه نگاري بنامند يا فيلم سينمايي !!؟
گويي هرزه نگاري هنر گشته است و هنر چيزي کسل کننده كه گذشتگان به آن دلبسته بودند و آدم امروزي با آن خوابش مي گيرد.
انسان امروزي نيازبه آزادي! و هيجان دارد! وچه چيزي بهتر و بيشتر از سكس! مي تواند روح او را تعالي بخشد!؟ .
رو به كجا مي رويم؟!!!
جاي آن مرد, با آن عصا و لباس و كفش گشاد خاليست.
براي هميشه خاليست.....

::  yashar 18:41 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها