حیرانی

. . . . . . . . . . . . . . . .::  Wednesday, November 28, 2001 :::

Tuesday, November 27

اين قسمت از نسخه پشتيبان سايت قبلي بازيابي شده
٭ سالهاي قديم يادتونه , روزهايي كه يه متر برف مي اومد, مثلا روزي كه من به دنيا اومدم , مادرم ميگه يه متر برف اومده بود و همه جا رو سفيد پوش كرده بود در نظرتون بيارين غرغر هاي قابله رو كه تو اون سرما و وضعيت اومده بود اين وبلاگر نابغه رو! به دنيا بياره . آخه خانم قابله ! مگه زوريه ما اينجا جامون خوبه تو رو خدا ما رو تو دردسر نيانداز, دنياتون ارزش اينهمه دردسرشو نداره .
آخه ! مگه قبول كردند, خلاصه از موضوع دور نشم اون سالها , سالهاي برف و سپيدي بود شايد هم اين سپيدي بود كه مردم را تشويق به انقلاب كرد.
بگذريم از اينكه حالا كه با اين همه آلودگي به اون زياد احتياج داريم ناز ميكنه . خيلي وقته يه برف سفيد سنگين نيومده تا اين آلودگي هاي تهران رو از بين ببره شايد امسال بياد . به اميد خدا!
!اين مطلب رو نوشتم مثل اينكه هواي تهران غيرتي شد . داره بارون مياد اونم چه باروني
داشتم مي گفتم سرما و سفيدي كه مي اومد ما بچه ها مي افتاديم دنبال گنجشك گرفتن مادرم يه مقدار نون خشك و ته مونده غذاي شب رو مي ريخت حياط تا گنجشكا بيان بخورن ما هم كه از مدرسه بر مي گشتيم مي اوفتاديم جون اونا. تله ميذاشتيم / تور درست مي كرديم و ... اما طي اون سالها من نتونستم حتي يك گنجشك هم بگيرم حتي تو دوران دبيرستان !!
حالا مدافعان محيط زيست و حيوانات فردا نمايندگان خود را نفرستن كه ما رو بگيرن محاكمه كنن ! حتي يك دونه هم نتونستم بگيرم
هر چند كه ما بچه ها گنجشكا رو هم مي گرفتيم بجز نا زكردن و آزاد كردنشون كاري نمي كرديم.
آخه كدوم ما مي تونست گوشت گنجشك رو بخوره ؟! گنجشكايه به اون معصومي و مهربوني. آخه اگه دنبال اينكارها بوديم مي رفتيم يه تفنگ ساچمه اي مي گرفتيم روزي هزارتا مي زديم.
نمي دونم اين عشق گرفتن گنجشك ها چي بود اما همونطوري تو دلم موند.
دانشگاه هم كه اومديم تو دانشگاه وقتي گنجشكارو مي ديدم انگار دنيارو به من مي دادن . آخه ميدونين تو تهران جاهاي خيلي كمي هست كه گنجشك داشته باشه. يكيش دانشگاه ماست . شايان جان مي تونه شهادت بده.
اما متاسفانه دانشگاه كه تموم شد رفتيم تو شركت ديديم ديگه از گنجشكا خبري نيست
تو اين شركت كه كا ر ميكنم با اين همه خرجي كه كردن و فضاي سبز بزرگي كه درست كردن يه دونه گنجشك هم پيدا نميشه .
با اينكه گل و چمنش از مال دانشگاه بهتره و بيشتر بهش ميرسن با ز هيچ گنجشكي طرفش نمياد.عوضش تا دلتون بخواد سوسك و موش زياده.
كسي يه شركت سراغ نداره حياطش پر گنجشك باشه؟ بخدا اگه نصف حقوقه حالام رو هم بدن راضيم !
بايد از شايان خان بپرسم ببينم تو تورنتو گنجشك پيدا ميشه! فكر كنم اگه پيدا هم بشه اندازه عقاب باشن نه گنجشكاي كوچولو و معصوم خودمان.
خلاصه اگه مي بينيد ما هم نرفتيم و مونديم دلخوشيمون به همون گنجشكاي شهرستان و چند گنجشك تهرانه .
خدايا امسال واسه من يه گنجشك خوب قسمت كن
تو اوج باشين

لاگيده شده در ساعت 22:23



--------------------------------------------------------------------------------


Sunday, November 25


٭ امشب برام شب سختي بود.
فهميدم جاناتان بودن خيلي سخته ! بهتربخوام بگم جاناتان شدن و جاناتان موندن.
اما اسم سايتو عوض نمي كنم چون مي خوام جاناتان بشم و جاناتان بمونم , اينو نوشتم به ياد آبجي ميتراي خوبم كه فكر مي كرد من جاناتانم . اما من نتونستم و نا اميدش كردم . البته من دست نمي كشم ادامه مي دم تا ذره ذره جاناتان بشم. قبول كنيد وقتي پاهاي آدم رو زمينه , جاناتان شدن مشكله , قوانين زميني نمي ذارن هميشه مانع پروازند. اما فردا هم روز خداست مطمئن باشيد جاناتاني ميشم و جاناتاني مي نويسم
تو اوج باشين
لاگيده شده در ساعت 20:21



--------------------------------------------------------------------------------


Tuesday, November 20


٭ اين چند روزه بارون زيادي تهران اومده
جاي ايرانيان مقيم خارج خاليه ! تهران اينطوري واقعا زيبايي ديگه اي داره .
زيباترين منظره اي كه ميشه ديد قله دماونده
صبح كه سر كار ميخواستم برم طلوع خورشيد , پاكي هوا و قله دماوند احساس ديگه اي بهم داد يك نوع احساس كنده شدن وعروج و پرواز .
يه لحظه به فكرم رسيد اگه هميشه ما تو تهران مي تونستيم قله دماوند رو ببينيم چه قدر خوب مي شد!. ديدن دماوند پاكي , استواري و بلندي رو الهام ميكنه ,انگار با بلنديش داد ميزنه آهاي !بلندشين , از زمين كنده شين , بيايين بالا ! با برفهاي سفيدش يادمون ميندازه تو دنيا غير از سياهي يه رنگ ديگه اي هم هست : سپيدي
وقتي مي بينيش, پا ميشي نگاهتو از زمين مي گيري و رو به آسمون نگاه مي كني , پرواز هم نكني همينكه از زمين كنده شي خودش خيليه.
اما حيف ما اونقدر تهران رو آلوده مي كنيم كه همديگروهم نمي تونيم ببينيم چه برسه به دماوند.
نمي دونم اين ما هستيم كه هوا رو آلوده مي كنيم يا اين آلودگي هواست كه مارو آلوده كرده !
ياد شعركدكني مي افتم :
آخرين برگ سفرنامه باران اينست
كه زمين چركين است

كاش برف هم بباره , يه كم از آلودگي هاي آدماي اينجا كم بشه !


تا پرواز ديگه
تو اوج باشين
لاگيده شده در ساعت 09:46




--------------------------------------------------------------------------------


Saturday, November 17


٭ به نام خدا / الو تانرينين آديله
امروز روز اول ماه رمضانه , روز خوبيه سايتمو راه بندازم , خوشگلكاريش بمونه براي بعد :
به نظر من اينترنت يه دنيايه جديده و حضور در اون حال و هواي ديگه اي داره
اگه بهتر بخوام بگم براي بعضيا مثل من تولد دوباره ست
پس با اجازه شما يه نام جديد هم واسه خودم گذاشتم : ياشار
از روزهاي بچه گيم نام وياد ياشار هميشه همراهمه ( قصه هاي صمد رو كه خوندين: الدوز و كلاغها)
اسم وبلاگم هم جاناتان گذاشتم چون خيلي انو دوست دارم به خاطر پرواز بلندش !
در اينجا هم مي خوام تا جايي كه ممكنه از تجربه هاي پرواز بگم
البته يه خواهر اينترنتي هم دارم (معادل ايميلش ميشه آبجي برقي) كه ميگه من جاناتانم از اونجايي كه خانمها حق وتو دارن فعلا من هم حرفي ندارم
اگه از اول بخوام بگم : تو چله زمستان درآذربايجان به دنيا اومدم
درسمو تا دبيرستان همونجا با باغ هاي سبز , برفها ي سفيد , كوههاي بلند و هواي تميز تموم كردم
ديدم بيكارم , رفتم تو صنعتي شريف رياضي محض بخونم .ديدم نون و آب لازم دارم ( عرضه محض رو ندارم ) كاربرديش رو تموم كردم
سال اول تو دانشكده شديم رفيق كامپيوتر, يادم نرفته همين شايان خان معلم تمرين پاسكال ما بود خيلي اينور انور مي رفت
وبلاگشو كه خوندم فهميدم همدرديم و نمي دونستيم. از شوخي گذشته پسر ماهي بود و حالا مرد خوبي هم شده ( شايان جان به ما يه لينك بده قربونت اين همه تعريف كرديم ).
فوق ليسانس هم نمي دونيم: افتاديم , انداختنمون هر چي بود عاقبت بخير شديم
درسمون كه تموم شد رفتيم يه جا هم كامپيوتر ياد گرفيتم هم كار كرديم هم پول گرفتيم هم سربازيمون تموم شد (فهميديد چي شد؟)
بعدش هم رفتيم تو يه شركت شديم همه كاره هيچ كاره, مثل همه !
حالا هم آچار فرانسه ايم : شبكه ، اينترنت ...
خدا عاقبت ما رو بخير كنه با اين اوراكل و ميكروسافت
به خاطر هوش زيادمون كه مديون آقامون و آبامون هستيم تا حالا ازدواج نكرده ايم( قابل توجه بعضي ها !) و مجرديم ( به ملا گفتن كي ازدواج كردي /گفت وقتي عاقل نشده بودم ) خواهرامون هم كه ماشاالله اونقدر به فكر ما هستن نمي ذارن ازدواج كنيم كه نكنه بيفتيم تو دردسر. محبت زيادي بعضي وقتها باعث دردسره!
داداشهامون هم پي ما رو گرفتن رفتن دانشگاه و قانع شدن به نون بخور نمير.
حالا هم حالمون خوبه, بد نميگذره در اين بلاگ هم مي خوام از خودم بلاگم .
براي موضوعات تخصصي داريم دفتر مي زنيم : دفتر شعر / دفتر موسيقي / دفتر كتاب / دفتر ....
به راه كه افتاد حسين آقا معرفي مي كنه , خوش گفته كار خوبيه پس خودشم بايد پاش وايسته و يه لينك خوب بده همون اول ليست.
اين دفتر ها همان بلاگهاي تيميند. از خيلي وقت پيش مي خواستيم سايتي بزنيم مطالبي كه روزنامه ها منت سر تازه كارها ميذارن چاپ مي كنن يا اصلا قبول نمي كنن و كلي هم ايراد به كارهاشون مي گيرن نشر بديم تا اينكه به اين پديده وبلاگري برخورديم ديديم مي شه به صورت تيمي هم لاگيد و تصميم گرفتيم تا امكان ايجاد شرايط بهتر از همين استفاده كنيم
و دوستان علاقمند رو يكجا جمع كنيم اگه قرار ايراد كاري رو هم بگيرم با نامه به نويسنده اش بگيم اگه قبول كرد درست كنه.
پس تا زدن دفتر هاي تخصصي با همكاري شما خداحافظ

لاگيده شده در ساعت 18:08



--------------------------------------------------------------------------------


Wednesday, November 14


٭ با سلام
فعلا اينجارو من رزرو کنم که هر جا رفتم حساب کاربری بگيرم يک نفر ياشار را گرفته بود
ومجبور شدم يک چيزی به آخر اون اضافه کنيم
اگه تونستم هفتگی يک چيزايی برای يک کسايی اينجا می خوام بنويسم
فعلا خداحافظ
تابعد
80/8/23
لاگيده شده در ساعت 08:42

::  yashar 22:36 [+]  ::

نام وبلاگ از کتاب جاناتان مرغ دریایی برگرفته شده است و در زبان ترکی به معنای پرتاب کننده جان می باشد.
از نوشته های دیگران :
خدایِ نوح وی را به همسر و پسرش آزمود و خدایِ ابراهيم به اسماعيل و خدایِ يعقوب به يوسف و خدایِ يوسف به زليخا و خدایِ سليمان به بلقيس و ... من نه به خدایِ نوح و ابراهيم و يعقوب و يوسف و سليمان، که به خدای آدم و حوا سجده ميکنم که در امتحان و در عذاب، اين دو را از يکديگر جدا نکرد

از «عرائض»

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هیچ پیچیدگی در این صدا نیست

تويي كه مي پيچي در من؛

نفس شمعداني ها را به سر انگشتانم؛

رويايي اقاقيا را به تاب گيسوانم؛

وبند بند وجودت را به پايم

از « در آستانه »

از نوشته های قبلی :
بی حضور تو
قاب خالی اين پنجره
نقش دلتنگيم را می زند
بهار يا پاييز
تابستان يا زمستان
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
همیشه
من تمام می شوم
قبل از
آخرین صفحه کتاب

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

بر لبانت نقشی ست
مانده از هزار سال
تا بيايم
جانش دهم
تا
تنم فرو کشی
جانم پرواز دهی

 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هر گئجه
الیمده
یازیرام
گله جکسن
هر گونوز
آننیمدا
یازیسان
گلمیه جکسن
* * *
هر شب
بر دستانم
می نویسم
می آیی
هرصبح
بر پیشانیم
می نویسی
نمی آیی
- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -
گلها روییده اند

چشمه ها جوشیده اند

و من

به جستجوی تو

بهترین آواز قناری را

پر داده ام

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

كاش !

گياهي بودمي

روییده بر صخره اي

چنگ انداخته در

دل سنگي

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

من ابراهيمم
همه بت ها را شكسته ام
جز بت بزرگ
كه گذاشته ام
هر كدامتان خود بشكنيد
 
ابراهيم مختاري  هستم
متولد1351 در شهرستان ميانه, از شهرهاي آذربايجان, ساكن تهران
ليسانس رياضي كاربردي از دانشگاه صنعتي شريف
شغلم مديريت شبكه و پايگاه داده اوراکل هست.
اولين كتاب هايي كه خواندم ، كتابهاي صمد بهرنگي بود و از كودكي با الدوز و ياشار دوست بودم. اولين بار كه وارد محيط اینترنت شدم و اسم مستعار خواست، بي معطلي ياشار را تايپ كردم و از آن زمان شدم ياشار .
دوستانی خوب :

شعرهای شاملو 1 ، فروغ ، سهراب ، جلالی
برادران كارمازوف (داستایوفسکی)
زوربای یونانی / سرگشته راه حق/ مسیح باز مصلوب  ( کازانتزاکیس)
پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران)
سمفوني مردگان(معروفی)
جان شيفته (رومن رولان)
ناتور دشت (سلینجر)
سوشون( سیمین دانشور)
طاعون / بیگانه ( کامو)
كيمياگر ( کوئیلیو)
جاناتان مرغ دريايي ( ریچارد باخ)
كوري (ساراماگو)
درتنگ / مائده های زمینی ( ژید)
دنياي سوفي ( یوستین گردر )
 

 ....

 

:: آرشيو ::

 

 

هرگونه استفاده ازمطالب اين وبلاگ بدون اجازه ممنوع است، بجز در وبلاگها